از این حسیب تا آن حسیب؟!

بر خلاف انسان‌هامعمولی که استعداد بالقوه ی آنان محدود است ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام دارای استعداد بالقوه‌ای به مراتب بالاتر از آنچه نزد دیگر انسان‌هاست می‌باشند. از طرف دیگر استعداد بالقوه، خالی از تجلی نمی‌باشد بلکه در
چهارشنبه، 10 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از این حسیب تا آن حسیب؟!
از این حسیب تا آن حسیب؟!

 

نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان




 

بررسی حدیث 2159 کتاب نهج‌الفصاحة

چکیده:

بر خلاف انسان‌هامعمولی که استعداد بالقوه ی آنان محدود است ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام دارای استعداد بالقوه‌ای به مراتب بالاتر از آنچه نزد دیگر انسان‌هاست می‌باشند. از طرف دیگر استعداد بالقوه، خالی از تجلی نمی‌باشد بلکه در قول و عمل و رفتار و لحظهْ لحظه‌ی زندگی آن بزرگواران پرتو افکنی می‌نماید.
گاهی ما، کلامی را از یک دانشمند می‌شنویم مسلماً ابعاد و افق این کلام با گفته‌های مردم کوچه و بازار متفاوت است. به عبارت دیگر هر چه انسان عالی‌تر، کلام وی نیز عمیق‌تر خواهد بود. ائمه معصومین علیهم‌السلام عالی‌ترین مخلوقات خدا، بالتبْع، عمیق‌ترین محتوا در سنت آن بزرگواران جاری می‌باشد.
در این مقاله به کنکاش فرمایشی از عالی‌ترین مخلوق باری تعالی یعنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله پرداختیم حضرت در فرمایشی کوتاه می‌فرمایند: کُلُّ ٱمْرِءٍ حَسیبُ نَفْسِه؛ سعی کردیم در این نوشتار با دقت بیشتری که بر روی معنا و مصداق لغت حسیب صورت می‌گیرد معانی و برداشت‌های متفاوت‌تری نسبت به آنچه تا کنون از این حدیث ارائه شده بیان نماییم.

کلید واژه:

حسیب، حسیب نفسه، حساب‌کشی، نهج‌الفصاحة، نهج‌الدرایة، شرح حدیث.

اصل مقاله:

حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند: کُلُّ امْرءٍ حَسیبُ نَفْسِه؛[1] هر کس حسابگر خویشتن است.

بحث لغوی حدیث:

واژه مَرْء در این حدیث و در بسیاری از استعمالات دیگر علاوه بر مردان، زنان را نیز در بر گرفته و این بدان جهت است که مرء یکبار در معنای مَرد و بار دیگر در معنای انسان وضع شده است. طبعاً اگر مراد از مَرء، مرد باشد زنان را شامل نمی‌شود ولی چنانچه مراد از مرء، انسان باشد از آنجا که مرد و زن در انسان بودن مشترک‌اند زنان را نیز در بر خواهد گرفت.[2]
واژه حسیب نیز از «حسب» اقتباس شده و مطابق آنچه مصطفوی در کتاب التحقیق آورده است سه حرف (حسب) در اصلِ لغت به معنای نوعی إشرافیت و آگاهی و دقت نظر در چیزی به قصد آزمودن و رسیدگی به آن چیز است.[3]
تمام مترجمین نهج‌الفصاحة، کلمه‌ی حسیب را در این حدیث به معنای حساب‌گر گرفته‌اند[4] اما با کمی توجه پیرامون این لغت به این نتیجه می‌رسیم که لفظ «حسیب» در این حدیث شریف، لزوماً در معنای حساب‌گر منحصر نمی‌شود خصوصاً اینکه در حدیث، قید زمانی یا قرینه‌ای دال بر دلالت این حدیث به روز قیامت وجود ندارد.
می‌دانیم که لفظ حدیث به معنای سخن تازه است[5] و کاتبان و ناقلان حدیث از میان انبوه کلام گهربار ائمه معصومین علیهم‌السلام آن‌هایی که دارای ویژگی و تازگی و امتیاز خاصی یا خط فکری جدیدی بوده‌اند را ثبت و ضبط می‌کردند. مثلاً اینکه امام صادق علیه‌السلام به شخصی فرموده باشند "دروغ نگو!" چون این کلام دارای امتیاز خاصی نبوده ثبت و ضبط نشده و ابداً به عنوان حدیث شناخته نمی‌شود. متأسفانه در ترجمه برخی احادیث با این بی‌توجهی مواجهیم به گونه‌ای که تازگی و نو بودن حدیث به نحوی که بتوان آن را به حضرات معصومین علیهم‌السلام منسوب کرد توسط مترجمین نادیده گرفته شده است در صورتی که اگر به طور دقیق مُراد امام واکاوی شود اُفق و بار معنایی حدیث به قدری اوج می‌گیرد که دیگر، انتساب آن به احدی غیر از ائمه‌ی معصومین علیهم‌السلام غیرممکن خواهد بود.

وجوه متعدد معنایی لغت حسیب در حدیث مذکور:

با دقت در گستردگی معنای لغت «حسیب» و توجه به این نکته که قبل و بعد (=فضای گفتگو) این حدیثِ موجز در دسترس نبوده تا بتوان مقام بیان و منظور حضرت را دقیقاً از میان انبوه احتمالات معیّن کرد بایستی مراد حضرت رسول صلی الله علیه و آله را در میان انبوه احتمالاتی که در ذیل این نوشتار خواهد آمد جستجو کرد.
1. ممکن است «حسیب» در این حدیث به معنای مُحاسب و حسابگر باشد که در این صورت مراد حضرت رسول صلی الله علیه و آله از این حدیث بدین صورت خواهد بود که چون در صحرای محشر روش حسابگری خداوند و شهادت شهود مبنایی حقیقی داشته و با ملاحظه دقیق انصاف صورت می‌گیرد تفاوتی نمی‌کند چه کسی قضاوت کرده و حکم صادر نماید؛ خداوند حساب‌گر (مُحاسب) باشد یا دیگری! در این حدیث زیبا حضرت می‌فرمایند: در آن روز، محاکمه‌کننده یعنی مُحاکِم همان محاکمه‌شونده و محاکَم است و متهم در جایگاه قاضی قرار خواهد گرفت. خداوند در آیه 14 سوره إسراء به این مطلب تصریح کرده و می‌فرماید: إقْرَأْ کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً؛ (و به او می‌گوییم): کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی! که در این صورت معنای حدیث به این صورت خواهد بود که: کُلُّ امْرِءٍ [یومَ القیامةِ] مُحاسِبٌ [وَ مُحاکِم] لِنَفْسِه. شیخ صدوق نیز در کتاب اعتقادات الإمامیة و تصحیح الاعتقاد با در کنار هم قرار دادن دو کلمه‌ی «حسیب و محاکم» آورده است[6]: خداوند در روز محشر هر انسانی را حسیب و محاکم خود قرار می‌دهد.
2. همچنین ممکن است مراد از این حدیث، دستور حضرت به محاسبه‌ی نفس در همین دنیا باشد به این صورت که جمله إِخباری را حمل بر إنشاء کنیم زیرا همانطور که می‌دانیم گاهی به خاطر برخی ملاحظات از جمله در مقام تأکید، متکلم و مولا به جای اینکه عبد خویش را به کاری امر کند از جمله‌ی إِخباری استفاده می‌کند[7] مثلاً به جای آنکه امر کند و بگوید: "فرش‌ها را بشور" می‌گوید: "امروز فرش‌ها را خواهی شست!" یعنی امروز باید فرش‌ها را بشویی! ممکن است سیاق این حدیث نیز به همین شکل باشد و حضرت در صدد امر کردن به مسلمانان به محاسبه نفس باشد. که در این صورت معنای حدیث بدین گونه خواهد شد که: کُلُّ امْرِءٍ لَیَکونُ مُحاسباً لِنَفْسِه. اتفاقاً از امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام منقول است که: "یَا هِشَامُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ[8]؛ ای هِشام! کسی که در هر شبانه‌روز از نفس خود حساب‌کشی ننماید از ما نیست." خاطره‌نویسی می‌تواند روش مناسبی برای عمل به این دستور حضرت و محاسبه‌ی نفس در پایان هر روز به حساب آید. نکته‌ی قابل توجه دیگر در باب محاسبه‌ی نفسِ روزانه اینکه چون خداوند عادل است هرگز بنده‌ای را برای ارتکاب یک عمل خطا، دو بار مجازات و محاکمه نمی‌کند و لذا محاسبه‌ی اعمال در همین دنیا ما را از حساب‌کشی در روز آخرت مصون و محفوظ می‌دارد. و این همان حدیث معروف «حاسِبُوا أنْفُسَکُمْ قَبْلَ أنْ تُحاسِبُوا»[9] و «حاسِبْ نَفْسَکَ قَبْلَ یَوْمِ الحِسابِ‏»[10] است.
3. از آنجا که برخی از مردم خصوصاً در زمان جاهلیت بیشتر از آنکه به داشته‌ها و کمالات خود افتخار کنند به نسب و حَسَبِ پدری و اجداد خود افتخار می‌کردند ممکن است «حسیب» در این حدیث مأخوذ از حسب و نسب و زیادی اولاد و خویشان باشد[11] و حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله در صدد بیان این مطلب باشند که شرف هر کس بسته به اعمال و رفتار خوب خود شخص است نه اینکه انسان بی‌بهره‌ای صرفاً به خاطر اتصال به آباء و اجداد شریف، شرافتمند گردد. به قول ثعلب از شعراء مشهور عرب:
و رُبَّ حَسِیبِ الأَصلِ غیرُ حَسِیب[12]
یعنی چه بسا افرادی که پدران خوش نام و نشانی داشته ولی خودشان از کمالات و شرف بی‌بهره باشند.
چنانکه ملاحظه شد «حسیب» در این مصرع به معنای تکثر و فراوانی اولاد و بستگان همچنین آباء و اجداد شهیر می‌باشد. البته برای افراد بهره‌مندی که علاوه بر کمالات نفسانی دارای آباء مطهر باشند حسب و نسب، فضیلتی مضاعف محسوب می‌گردد.
4. حجال گوید: به جمیل بن دَرّاج گفتم: «حسیب» کیست؟ گفت: من از امام صادق علیه‌السلام سؤال کردم «حسیب» چه کسی است؟ فرمودند: آن کسی که کارهای خوب می‌کند به وسیله مال خود یا چیزهای دیگر از غیر مال؛[13] با عنایت به تفسیر حضرت صادق علیه‌السلام از لفظ حسیب، محتمل است حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله، در صدد بیان این نکته باشند که: انتظار نداشته باش بعد از فوت و زمانی که کاری از دستت بر نمی‌آید دیگران برایت خیرات مالی یا غیر مالی انجام دهند بلکه طوری زندگی کن که پیش از مُردن و تا از دست خودت بر می‌آید خودت برای خودت کاری انجام ده.
5. چنانکه در ابتداء این نوشتار در بررسی اصل لغت «حسب» بیان شد یکی از معانی «حسیب»، إشراف و إطلاع[14] می‌باشد لذا می‌توان حدیث را بدین گونه معنا کرد که: بیش از آنکه دیگران بتوانند با إشراف بر ما نظارت کنند هر کس خودش بیش از دیگران بر نفس خویش، مُشْرِف است لذا نتیجه می‌گیریم هیچ نظارتی قوی‌تر از نظارت از درون نیست. همچنین فارغ از تعریف و تمجید دیگران از آنجایی که هر انسانی بیش از دیگران به معایب خود اطلاع دارد و می‌داند چه کاره است باید مواظب باشد تمجید دیگران موجب فریب او نگردد.
6. «حَسیب» یکی از أسماء نود و نه گانه‌ی خداوند[15] به معنای کافی[16] می‌باشد لذا محتمل است «حسیب» در این حدیث نیز، به معنای مُکْفی یعنی کفایت‌کننده باشد. بر اساس این معنا از لغت «حسیب»، کُلُّ امْرِءٍ حَسیبُ نَفْسِک یعنی هر شخصی خودش به تنهایی می‌تواند از پَسِ زندگی خود برآید و لذا نباید بیش از حد معروف از دیگران درخواست کمک نماید.
7. حضرت امیر علیه‌السلام روایت شده است که: حَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا مُحَاسِبٌ غَیْرُک[17]؛ یعنی به جای حساب‌کشی از دیگران از خودت حساب بکش زیرا برای دیگران مُحاسبی غیر از تو وجود دارد. بر اساس این حدیث می‌توان حدیث مورد بحث را نیز به همین معنا حمل کرد و این‌طور معنا نمود که بیش از آنکه در امور و رفتار دیگران مُداقه کنی و مُصمّم به اصلاح رفتار آنان باشی در اصلاح رفتار خویش بکوش.

استعمال لفظ در معانی متعدد:

به نظر حقیر تمامی معانی فوق‌الذکر نه تنها محتمل بوده بلکه قابل جمع نیز می‌باشد گرچه برخی از معانی بر معانی دیگر ارجح است مثل معنای شماره 1 و 3 و 7 با این حال ممکن است کسی اشکال کند که استعمال یک لفظ در معانی متعدده، مُحال یا باطل است که در پاسخ می‌گوییم: چنانچه آخوند خراسانی در کتاب کفایة‌الاصول آورده است استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد، ربطی به بحث ما ندارد بلکه می‌تواند یک معنا، اصلی و معانی دیگر از لوازم آن معنا باشد.[18] همچنانکه در بحث ما چنین عمل شد به این صورت که ابتداء با مراجعه به معنای ریشه‌ای لغت حَسَبَ، معنا و تعریف واحدی از لغت حسیب ارائه نمودیم ولی در ادامه با استعانت از لوازم آن معنای واحد، احتمالات دیگر ذکر گردید. همچنین باید عنایت داشت که این مسئله یعنی مُحال و باطل بودن استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد گرچه مشهور است اما مُحال بودن استعمال لفظ بر معانی متعدده محل اختلاف بوده تا آنجا که علماء بزرگی چون مرحوم صاحبْ‌معالم و مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی آن را مُحال ندانسته و دلیلی برای عدم جواز آن ندانسته‌اند.[19] و این نه تنها مُحال نبوده بلکه دلالت بر کمال فصاحت و اوج تسلّط گوینده بر معانی متعدد است.

خلاصه و نتیجه:

در این نوشتار ضمن بررسی جامع معنای اصیل و ریشه‌ای لغت «حسیب» و مصادیق آن در قرآن و روایات و استعمالات عرب فرمایش نبی مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله مبنی بر «کُلُّ امْرءٍ حَسیبُ نَفْسِه» را به هفت صورت متفاوت معنا نمودیم.
معانی و کاربردهای متفاوت لغت حسیب در این حدیث:
1. مُحاکم
2. محاسبه نفس
3. نسیب و کسی که نسب و آباء و اجداد محترمی دارد.
4. کسی که کارهای خوب می‌کند به وسیله مال خود یا چیزهای دیگر از غیر مال.
5. مُشْرِف و مطلِع و خبیر
6. مُکفی
7. حسابگر
سپس کل حدیث را متناسب با هر یک از معانی فوق‌الذکر معنا نمودیم.

پی‌نوشت‌ها:

[1] حدیث 2159 نهج الفصاحة، فرید تنکابنی مرتضی
[2] رجوع کنید به کتاب الماء جلد 3، صفحه 1184: المَرْء، مثلّثة المیم: الانسان أو الرَّجل
[3] هو الإشراف و الاطّلاع به قصد الاختبار، و النظر و الدقّة به قصد السبر و الطلب. التحقیق جلد 2، صفحه 247
[4] مراجعه کنید به کتاب نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله)، نوشته ابوالقاسم پاینده؛ همچنین کتاب شهاب الأخبار، مؤلف قاضی قضاعی؛ اما احمد جنتی در کتاب نصایح، حسیب را به معنای حسابدار ترجمه کرده است.
[5] حدیث هر چیز تازه‌ای است خواه فعل باشد یا قول. (قاموس قرآن، قرشی، علی اکبر، جلد 2، صفحه 111)
[6] فیجعله الله حسیب نفسه و الحاکم علیها: (اعتقادات الإمامیة و تصحیح الاعتقاد، جلد 1، صفحه 75)
[7] رجوع کنید به کتاب کفایة‌الاصول آخوند خراسانی، صفحه 70
[8] بحارالأنوار جلد 1 صفحه‌ی 152
[9] أمالی شیخ مفید صفحه‌ی 274، المجلس الثالث و الثلاثون
[10] إرشاد القلوب إلی الصواب، إرشاد القلوب إلی الصواب، جلد 1، صفحه‌ی 58
[11] کتاب تهذیب اللغه ازهری، جلد 4، صفحه 191: للذی یَکْثُر أهل بیته من البنین و الأهل حسیب و إنما سُمّی حَسیباً لکثرة عدده.
[12] تاج‌العروس، جلد 1، صفحه 420
[13] أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَجَّالِ قَالَ قُلْتُ لِجَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَتَاکُمْ شَرِیفُ قَوْمٍ فَأَکْرِمُوهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ لَهُ وَ مَا الشَّرِیفُ قَالَ قَدْ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ الشَّرِیفُ مَنْ کَانَ لَهُ مَالٌ قَالَ قُلْتُ فَمَا الْحَسِیبُ قَالَ الَّذِی یَفْعَلُ الْأَفْعَالَ الْحَسَنَةَ به ماله وَ غَیْرِ مَالِهِ قُلْتُ فَمَا الْکَرَمُ قَالَ التَّقْوَی. (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، جلد 26، صفحه 144)
[14] حسب هو الإشراف و الاطّلاع (التحقیق، جلد 2، صفحه 247) همچنین آیین بندگی و نیایش نوشته‌ی حسین غفاری ساروی صفحه‌ی 563
[15] مهج الدعوات و منهج العبادات، سید بن طاووس، صفحه‌ی 154
[16] لسان‌العرب، إبن منظور، جلد 1 صفحه‌ی 310
[17] غرر الحکم حدیث 4739
[18] لعلک تتوهم أن الأخبار الدالة علی أن للقرآن بطونا سبعة أو سبعین تدل علی وقوع استعمال اللفظ فی أکثر من معنی واحد فضلا عن جوازه و لکنک غفلت عن أنه لا دلالة لها أصلا علی أن إرادتها کان من باب إرادة المعنی من اللفظ فلعله کان بإرادتها فی أنفسها حال الاستعمال فی المعنی لا من اللفظ کما إذا استعمل فیها أو کان المراد من البطون لوازم معناه المستعمل فیه اللفظ و إن کان أفهامنا قاصرة عن إدراکها. (کفایة الأصول، طبع آل البیت، صفحه 38)
[19] اصول فقه شیعه، تقریر دروس خارج اصول آیت الله لنکرانی رحمة الله علیه، جلد 2، تقریر محمود و سعید ملکی اصفهانی؛ صفحه‌ی 318

کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: نشر دار صادر، چاپ سوم.
3. محمد کاظم بن حسین، آخوند خراسانی، کفایة الأصول، قم: نشرِ موسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول.
4. احمد، ابن فارس، معجم مقاییس‌اللغه، نشر مکتبه الإعلام الإسلامی.
5. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلی الله علیه و آله، تهران: نشر دنیای دانش، چاپ چهارم1382.
6. جنتی، احمد، نصایح، قم: نشر الهادی (علیه‌السلام)، چاپ بیست و چهارم 1382.
7. ازدی، عبدالله بن محمد، کتاب الماء، تهران: نشر دانشگاه علوم پزشکی ایران- مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل، چاپ اول 1387.
8. ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، بیروت: نشر دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
9. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم: نشر دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم.
10. غفاری ساروی، حسین، آیین بندگی و نیایش، قم: نشر بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول 1375.
11. سید ابن طاوس، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم: نشر دار الذخائر، چاپ اول.
12. دیلمی، شیخ حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، قم: نشر شریف رضی، چاپ اول.
13. شیخ صدوق و شیخ مفید، اعتقادات الإمامیة و تصحیح الاعتقاد، قم: انتشارات کنگره شیخ مفید، چاپ دوم.
14. شیخ صدوق، أمالی الصدوق، بیروت: انتشارات اعلمی، چاپ پنجم.
15. لنکرانی، فاضل، اصول فقه شیعه/ تقریر دروس خارج اصول آیت الله لنکرانی رحمة الله علیهقم: نشر مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم‌السلام، چاپ اول1381.
16. مرتضی، فرید تنکابنی، رهنمای انسانیّت، نشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم 1379.
17. قاضی قضاعی، شهاب الأخبار با ترجمه، تهران: نشر مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول 1361.
18. علی اکبر، قرشی، قاموس قرآن، تهران: نشر دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم 1371.
19. محمد باقر بن محمد تقی، مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: نشر دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم.
20. مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، بیروت: نشر: دار الفکر، چاپ اول.
21. مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت- قاهره- لندن: نشر دارالکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.